تیمارستان متروک نوشته دن پابلوکی

رمان تیمارستان متروک اثر «دن پابلوکی» یک داستان هیجان‌انگیز، معمایی و ترسناک است که مخاطبان نوجوان و جوان را هدف قرار داده است. این کتاب داستان گروهی از نوجوانان را روایت می‌کند که به یک تیمارستان متروک کشیده می‌شوند و با ارواح و رازهای ترسناکی روبه‌رو می‌شوند که سال‌ها در این مکان پنهان مانده‌اند.

خلاصه کتاب تیمارستان متروک

خلاصه کتاب تیمارستان متروک

فصل اول: آغاز ماجراجویی

«نیک» و «هانا»، نوجوانانی که به تازگی به شهری کوچک نقل مکان کرده‌اند، در مورد تیمارستان متروک «گریلاک» چیزهایی می‌شنوند. این مکان که زمانی خانه بیماران روانی بوده، به دلیل مرگ‌های مرموز بسته شده است. نیک، که علاقه زیادی به ماجراجویی دارد، دوستانش را قانع می‌کند تا به این مکان بروید.

«آن‌جا بود، گریلاک. دیوارهای سنگی‌اش مانند روحی بزرگ و خاموش در میان درختان پنهان شده بود. هانا نفسش را در سینه حبس کرد و فکر کرد: آیا این‌جا می‌تواند واقعاً نفرین‌شده باشد؟»

فصل دوم: ورود به تیمارستان

گروه وارد تیمارستان می‌شوند و با راهروهای خالی، درهای زنگ‌زده، و اتاق‌هایی پر از سکوت مواجه می‌شوند. اما خیلی زود متوجه می‌شوند که تنها نیستند؛ صدای خش‌خش و زمزمه‌هایی به گوششان می‌رسد. حس ترس بر آن‌ها غالب می‌شود، اما تصمیم می‌گیرند بمانند و رازهای گریلاک را کشف کنند.

«هر قدمی که در راهروهای باریک برمی‌داشتند، انگار خانه نفس می‌کشید. صدای خش‌خش از دیوارها بلند شد، گویی کسی از آن‌طرف دیوارها آن‌ها را زیر نظر داشت.»

فصل سوم: کشف گذشته تیمارستان

گروه با پرونده‌ها و نوشته‌های قدیمی در یکی از دفاتر تیمارستان مواجه می‌شوند. آن‌ها می‌فهمند که در گذشته این مکان شاهد مرگ‌های مشکوک بوده است. یکی از ارواح ساکن این تیمارستان متعلق به «مری هناندز» است، یک پرستار که متهم به قتل بیمارانش شده بود. اما آیا مری واقعاً گناهکار بود؟

«پرونده‌های زرد و قدیمی روی میز ریخته بودند. نیک یکی از آن‌ها را برداشت و خواند: ‘پرستار مری هناندز، متهم به قتل شش بیمار.’ آیا این حقیقت داشت یا فقط یک داستان خیالی بود؟»

فصل چهارم: اولین مواجهه با روح

شب هنگام، نیک و هانا صدای گریه‌ای را از یکی از اتاق‌ها می‌شنوند. وقتی نزدیک می‌شوند، سایه‌ای شبح‌وار را می‌بینند که به سمتشان حرکت می‌کند. آن‌ها با ترس می‌گریزند و به این نتیجه می‌رسند که ارواح در گریلاک زنده‌اند و می‌خواهند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند.

«سایه‌ای از دیوار جدا شد و به آرامی به سوی ما آمد. من و هانا بی‌حرکت مانده بودیم. آن صدا هنوز در گوشم می‌پیچید: «کمکم کنید… من را نجات دهید.«»

فصل پنجم: جستجوی حقیقت

گروه تلاش می‌کنند بفهمند مری هناندز واقعاً چه کسی بوده است و آیا قتل‌ها به او ارتباط داشته‌اند. آن‌ها با یک بازمانده مسن که زمانی در تیمارستان کار می‌کرده، صحبت می‌کنند. این فرد حقایق هولناکی را درباره رئیس تیمارستان و آزمایش‌های غیرانسانی او آشکار می‌کند.

«او با صدایی لرزان گفت: «مری بی‌گناه بود. آن‌ها او را قربانی کردند. رئیس تیمارستان همه را فریب داد. او کسی بود که از بیماران برای آزمایش‌هایش استفاده می‌کرد.«»

فصل ششم: رویارویی نهایی

نیک و دوستانش برای آزاد کردن روح مری هناندز، که در تیمارستان گرفتار شده است، به آن‌جا بازمی‌گردند. اما ارواح دیگر، که پر از خشم و رنج هستند، تلاش می‌کنند مانع آن‌ها شوند. آن‌ها باید با ترس‌های خود روبه‌رو شوند و نقشه‌ای برای رهایی از این کابوس پیدا کنند.

«مری با چهره‌ای آرام به ما نگاه کرد و گفت: “شما حقیقت را پیدا کردید. حالا وقت آن است که این کابوس تمام شود.” اما صدای خشمگین دیگری فریاد زد: “هیچ‌کس این‌جا را زنده ترک نخواهد کرد!”»

فصل پایانی: پایان ماجرا

نیک و دوستانش موفق می‌شوند با آزاد کردن روح مری، آرامش را به تیمارستان بازگردانند. اما آن‌ها می‌دانند که تجربه این ماجرا تا ابد در ذهنشان باقی خواهد ماند. هرچند تیمارستان دیگر خطرناک نیست، اما هنوز هم در نگاه مردم محلی مکانی شوم و مرموز به شمار می‌آید.

«وقتی از تیمارستان خارج شدیم، دیگر خبری از سایه‌ها و صداهای عجیب نبود. اما من می‌دانستم که گریلاک هرگز ما را فراموش نخواهد کرد.»

جمع بندی رمان تیمارستان متروک

رمان تیمارستان متروک با استفاده از فضاسازی تاریک، شخصیت‌های چندلایه، و تعلیق مداوم، خواننده را تا آخرین صفحه درگیر خود نگه می‌دارد. دن پابلوکی موفق شده است در این داستان، ترس و هیجان را با پیام‌های انسانی درباره حقیقت، عدالت، و مواجهه با گذشته در هم آمیزد. این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های معمایی و ترسناک یک انتخاب عالی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *