دفترچه ممنوع اثر آلبا دسس پدس
دفترچه ممنوع رمانی تأثیرگذار و پر از احساسات است که توسط نویسنده ایتالیایی-کوبایی، «آلبا دسس پدس» نوشته شده است. این کتاب داستان «ولتا»، زنی در میانسالی را روایت میکند که دفترچهای میخرد تا احساسات و افکار پنهانی خود را در آن بنویسد. اما این دفترچه بهتدریج به عنصری ممنوع تبدیل میشود و پرده از رازها، ترسها، و تضادهای زندگیاش برمیدارد.
خلاصه کتاب دفترچه ممنوع
خرید دفترچه
ولتا در یک لحظه هیجانی، دفترچهای زیبا و سیاه میخرد. فروشنده هشدار میدهد که دفترچه ممنوع است، زیرا فروش در روز تعطیل کاری غیرقانونی است. این هشدار ساده آغازگر سفری درونی برای ولتا میشود. او اولین یادداشتهای خود را در دفترچه مینویسد. از روزمرگیها، شوهرش «انریکو»، و دو فرزندش مینویسد. اما بهزودی متوجه میشود که این نوشتهها فقط روزانهنویسی ساده نیستند، بلکه گویی در حال کشف احساساتی است که مدتها سرکوب کرده بود.
«وقتی دفترچه را باز کردم، صدای فروشنده در گوشم تکرار شد: «دفترچه ممنوع است.» اما نمیتوانستم مقاومت کنم؛ انگار که این دفترچه تنها فضایی بود که میتوانستم خود واقعیام را پیدا کنم.»
«هر کلمه که مینوشتم، انگار باری از شانههایم برداشته میشد. این دفترچه برای من نه فقط کاغذ، که پنجرهای به دنیای پنهانم بود.»
برخورد با خانواده
نوشتن ولتا بهتدریج از چشم اعضای خانوادهاش پنهان میشود. او در تلاش است تا دفترچه را مخفی نگه دارد. رابطهاش با انریکو دچار تنش میشود و احساس میکند که هیچکدام از اعضای خانوادهاش او را نمیشناسند. ولتا با بازگویی گذشته در دفترچه، به تضادهای درونیاش پی میبرد. او به یاد عشقهای قدیمی، آرزوهای از دسترفته و رویاهایی میافتد که اکنون محو شدهاند. او به این فکر میکند که چگونه از زنی با آرزوهای بزرگ به یک زن خانهدار ساده تبدیل شده است.
«در نگاه انریکو چیزی بود که مرا میترساند. آیا او میدانست که در این دفترچه چه مینویسم؟ یا شاید فقط حس میکرد که چیزی میان ما تغییر کرده است.»
«گذشته مانند سایهای بر ذهنم افتاده بود. آیا زنی که اکنون در آینه میبینم همان دختری است که روزی با شور و شوق درباره آیندهاش حرف میزد؟»
شکافهای خانوادگی
روابط ولتا با فرزندانش نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. دخترش، «مارتا»، که درگیر روابط عاشقانهای است، او را به یاد جوانی خودش میاندازد. پسرش، :ریکاردو»، نیز از مسیرهایی میرود که او نمیتواند درک کند. دفترچه حالا جایی برای تحلیل این روابط میشود.
انریکو به تغییرات ولتا پی میبرد و شک میکند. او نسبت به دفترچه کنجکاو میشود و از ولتا میخواهد تا راز خود را با او در میان بگذارد. ولتا میان عشق و آزادی فردی گیر کرده و نمیداند باید چه تصمیمی بگیرد.
«هر بار که مارتا را میدیدم، انگار بخشی از خودم را در او میدیدم. اما او به راهی میرفت که من هرگز جرئت نکرده بودم پا بگذارم.»
«چشمان انریکو پر از سوال بود، اما من نمیتوانستم جواب بدهم. دفترچه فقط برای من بود، بخشی از وجودم که نمیتوانستم با کسی شریک شوم.»
نقطه اوج
ولتا با یک انتخاب بزرگ روبهرو میشود: آیا باید دفترچه را کنار بگذارد و به زندگی عادی بازگردد یا به نوشتن ادامه دهد و خطر تخریب زندگی خانوادگیاش را به جان بخرد؟ این فصل پر از تنش است و نشان میدهد که چگونه کلمات میتوانند قدرتی بیشتر از آنچه تصور میشود داشته باشند.
ولتا تصمیم میگیرد دفترچه را نابود کند، اما این کار را بهعنوان یک پایان نمیبیند، بلکه آغازی برای کشف دوباره خودش است. او متوجه میشود که نوشتن، هرچند ممنوع، به او قدرت و شهامت داده است. داستان با حسی از رهایی و امید به آینده به پایان میرسد.
«در دستم دفترچه بود و در قلبم سنگینی یک تصمیم. این دفترچه همه چیز من بود، اما آیا ارزش از دست دادن خانوادهام را داشت؟»
«دفترچه در آتش سوخت، اما کلماتی که نوشته بودم همچنان در وجودم میدرخشیدند. حالا میدانستم که هیچ چیز نمیتواند مرا از خودم جدا کند.»
جمع بندی کتاب دفترچه ممنوع
دفترچه ممنوع داستانی زیبا و پر از احساس است که خواننده را به دنیای درونی شخصیتها میبرد. این رمان نهتنها درباره یک زن و دفترچهاش است، بلکه درباره زندگی، انتخابها، و معنای واقعی آزادی در دنیایی پر از قید و بندهاست.