شهر خالی

شهر خالی (Hollow City) دومین جلد از مجموعه «خانه خانم پریگرین برای بچه‌های خاص» است و داستان را دقیقا از پایان کتاب اول ادامه می‌دهد. در این جلد، «جیکوب» و دوستانش برای نجات «خانم پریگرین»، سفری پرخطر را آغاز می‌کنند. این سفر آن‌ها را به مواجهه با خطرات جدید و رازهای بیشتری درباره گذشته‌شان و دنیای خاص خود می‌کشاند.

خلاصه کتاب شهر خالی

سه گانه بچه‌های خاص خانه خانم پریگرین ، شهر خالی

فصل اول: فرار از جزیره

داستان از جایی آغاز می‌شود که جزیره توسط هیولاها و هالوگاست‌ها تصرف شده است. جیکوب و کودکان خاص تصمیم می‌گیرند از جزیره فرار کنند و خانم پریگرین را که در قالب پرنده‌ای گیر افتاده، نجات دهند. آن‌ها با قایق از جزیره خارج می‌شوند و به سوی مقصدی نامعلوم حرکت می‌کنند.

«دریا بی‌پایان به نظر می‌رسید، اما نگاه من فقط به آسمان بود. خانم پریگرین بال‌هایش را تکان داد و مثل اینکه از ما می‌خواست عجله کنیم. زمانمان در حال تمام شدن بود.»

فصل دوم: سفر به لندن

گروه تصمیم می‌گیرد به لندن بروند. جایی که شایعه شده حلقه‌های زمانی دیگری وجود دارند که ممکن است بتوانند به خانم پریگرین کمک کنند. اما سفر آن‌ها پر از خطرات است؛ از تعقیب هالوگاست‌ها گرفته تا روبه‌رو شدن با افراد غریبه‌ای که ممکن است دوست یا دشمن باشند.

«لندن، شهری که در جنگ و بمب‌باران می‌سوخت، حالا تنها امید ما بود. اما در هر گوشه‌اش خطری کمین کرده بود، و ما فقط می‌توانستیم امیدوار باشیم که زنده برسیم.»

فصل سوم: مواجهه با حلقه‌های زمانی جدید

کودکان به حلقه‌های زمانی دیگری سفر می‌کنند و با دنیای جدیدی از بچه‌های خاص و حیوانات خاص آشنا می‌شوند. در یکی از این حلقه‌ها، آن‌ها یک طوفان ناگهانی از گذشته را تجربه می‌کنند که جانشان را به خطر می‌اندازد.

«حلقه زمانی شبیه جواهری شکننده بود؛ اگر درست به آن نزدیک نمی‌شدید، می‌توانست همه‌چیز را در خود فرو ببرد. و ما تازه فهمیدیم که چقدر به خط پایان نزدیک بودیم.»

فصل چهارم: جنگل پر از موجودات عجیب

گروه وارد جنگلی می‌شوند که در آن حیوانات خاص با قدرت‌هایی فراتر از حد تصور زندگی می‌کنند. آن‌ها باید با موجودات عجیب دوست شوند و راهی برای ادامه سفرشان پیدا کنند.

«یک پرنده با بال‌های آتشین به سمت ما پرواز کرد و گفت: ‘اینجا جایی برای غریبه‌ها نیست.’ اما خانم پریگرین در قالب پرنده چیزی به او گفت که ما را نجات داد.»

فصل پنجم: نبرد با هالوگاست‌ها

در مسیرشان، گروه با گروهی از هالوگاست‌ها روبه‌رو می‌شوند که قصد دارند آن‌ها را به دام بیندازند. جیکوب با استفاده از توانایی منحصربه‌فردش، آن‌ها را شکست می‌دهد و گروه موفق به فرار می‌شود. این اتفاق اعتماد کودکان به جیکوب را بیشتر می‌کند.

«چشم‌هایم را بستم و صدای هیولاها را شنیدم. آن‌ها نزدیک بودند، اما من باید شجاع می‌بودم. وقتی چشمانم را باز کردم، چیزی دیدم که باعث شد همه‌چیز تغییر کند.»

فصل ششم: ورود به لندن

آن‌ها بالاخره به لندن می‌رسند و در میان جنگ و هرج‌ومرج، به دنبال یافتن «یمبری‌ها» (Ymbrynes) می‌روند، افرادی که می‌توانند به خانم پریگرین کمک کنند. در این شهر، کودکان متوجه می‌شوند که هالوگاست‌ها نقشه‌ای بزرگ‌تر از آنچه تصور می‌کردند در سر دارند.

«لندن شهری پر از نور و سایه بود. در هر خیابان، چیزی منتظر ما بود؛ یا راهنمایی به سوی امید، یا دروازه‌ای به سوی نابودی.»

فصل هفتم: نجات خانم پریگرین

آن‌ها بالاخره یمبری مناسب را پیدا می‌کنند، اما برای نجات خانم پریگرین باید بهایی سنگین بپردازند. حلقه زمانی آن‌ها در خطر نابودی است، و گروه باید تصمیم بگیرد که آیا حاضرند آینده‌شان را برای نجات خانم پریگرین فدا کنند یا نه.

«خانم پریگرین گفت: ‘من نمی‌توانم شما را به خطر بیندازم.’ اما ما می‌دانستیم که بدون او، هیچ آینده‌ای نخواهیم داشت.»

فصل پایانی: شروع دوباره

پس از تلاش‌های بسیار، خانم پریگرین نجات پیدا می‌کند، اما با فداکاری‌هایی از سوی کودکان. آن‌ها می‌فهمند که نبرد واقعی هنوز در راه است، و این تازه آغاز ماجراجویی‌هایشان است.

«وقتی همه‌چیز تمام شد، احساس کردم که ما دیگر همان بچه‌های قبلی نیستیم. چیزی در ما تغییر کرده بود؛ شاید ترس کمتر و شجاعت بیشتر.»

جمع بندی کتاب شهر خالی

شهر خالی داستانی هیجان‌انگیز و پر از اتفاقات غیرمنتظره است که دنیای خانه خانم پریگرین را گسترش می‌دهد. این کتاب با معرفی شخصیت‌ها و حلقه‌های زمانی جدید، دنیایی عمیق‌تر و غنی‌تر را به مخاطب ارائه می‌دهد. پیام‌های این داستان درباره شجاعت، همکاری، و ارزش خانواده به خوبی در دل روایت جای گرفته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *